loading...
سایت عاشقانه لحظه های خوش من و تو
*♥*♥*نویسنده سایت ما باشید*♥*♥*



سلام به سایت خودتون خوش اومدید

شما میتونین با فعالیت در انجمن و با گرفتن

و جمع کردن لایک،مدیریت انجمن رو برعهده بگیرن

کاربر برتر ما در انجمن باشید




ویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایلدل نوشته ها و مطالب عاشقانه خود را درلحظه های خوش من و توبه صورت رایگان منتشرکنیدویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایل

ویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایلشما عزیزان میتوانید  عاشقانه های خودتون در لحظه های خوش من و تو به اسم خودتون بین هزاران بازدید کننده به اشتراک بگذارید!ویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایل

ویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایلبرای ارسال نوشته های خود به لینک زیر مراجعه کنید

و بعد از نوشتن متن خود و ارسال آن مطالب شما کمتر از یک روز در صفحه نخست سایت قرار خواهدگرفتویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایل

ویرایش پروفایلارسال پست جدید  کلیک کنویرایش پروفایل






آخرین ارسال های انجمن
roya22.ir بازدید : 378 شنبه 25 مهر 1394 نظرات (0)

کربلا عصاره ی بهشت است و عاشورا آبروی عشق...

اگر کربلا نبود هیچ گلی از زمین نمی رویید و مشام هیچ انسان آزاده ای، حقیقت را استشمام نمی کرد.

اگر کربلا نبود عاشورا نبود و اگر عاشورا نبود، امروز عشق بر سر هر کوی و برزنی بیگاری نمی کرد.

حسین آمد و عشق را آبرو بخشید و عباس با دستان بریده و لبان خشکیده با مشکی زخمی عشق را سیراب کرد تا حرف و حدیثی باقی نماند.

زینب، عشق را تداوم بخشید و آن را در گستره زمین و آسمان منتشر کرد تا از آن پس تمام عاشقان وام دارِ حماسه ی عاشورا باشند.

کربلا قبله الهام عاشقان شد و عاشورا میعادگاهی برای آنان که می خواهند نماز عشق را در محرابی به بلندای تاریخ بپا دارند.

از آن روز زندگی معنا یافت که حسین (ع) بر کتیبه ی دل ها نقش بست و عاشورا - این راز نهفته - مضمون تمام ناگفته ها شد...

roya22.ir بازدید : 387 شنبه 25 مهر 1394 نظرات (0)

خداي من.... 
سرم به سوي آسمانت تو را طلب مي كنم 
و بي تابم بي تاب تر از هميشه 
سنگين و بي رمق دلم پر مي زند و اين چهار چوب تنگ را نمي خواهد و بالا را بهانه مي گيرد
گله دارم از بندگانت .... 
براستي بنده تو مي تمواند فراموش كند از كجا آمده و در نهايت به كجا خواهد رفت 
مي تواند هر چه دلش خواست بگويد هر چه دلش خواست انجام دهد كجاي اين بندگي است؟!!!! 
من كوچكم و خود بنده ....بنده اي شرمنده و حق قضاوت ندارم
اما دلم سخت گرفته و جز تو كسي را نمي شناسم براي گفتن.....
اينجا دورويي بيدادمي كند دين مال مي آورد!!!!!!!!!!!!! 
تظاهر به دينداري ارزش شده.... خدايا مگر عشق تو حرف اول را نمي زند؟
مگر مامن عشق دل نيست؟ مگر حرف دل راز نيست؟ مگر جاي حرف دل سينه نيست؟ چگونه براحتي حرف مي زنند و در عمل... بگذار دلم بميرد طاقت ندارم..... تو خدايي و من هيچ ...
حتي نمي دانم بنده هستم يا نه...
كمكم كن ...تا عشقم را نفروشم به نان...
قانع باشم به ريزه نان سفره ارباب....
 

roya22.ir بازدید : 367 شنبه 25 مهر 1394 نظرات (0)

سلام می‌کنیم بر محرمش که از کودکی تا اکنون یادش ما را رهــــا نمی‌کند.

سلام می کنیم بر حسین(ع) از دل تاریکی های شب های عاشورای کودکی مان تاکنون که عشقش اسیرمان کرده است.

سلام می کنیم و بر غربت و قرابت حسین(ع) از مدینه تا کربلا.

سلام می کنیم بر حال و هوای محرم که با همه فرق می کند.

سلام بر شه مظلوم عالم.

سلام بر دل های شوریده از عشق حسین(ع).

سلام بر نواهای دل انگیز یا حسین(ع).

سلام بر سینه های سوخته از عشق حسین(ع).

سلام بر لبِ تشنه ی حسین(ع)، که تشنه ی آب نبود، تشنه ی لبیک بود.

سلام بر شبی که حسین(ع) وداع کرد با آن هایی که مرگ را واهمه داشتند.

سلام بر عزاداران حسین(ع)که راه او، هم عزادار می خواهد و هم پیرو.

و ما عزای حسین (ع) را برای لبیک به ندای «هل من ناصر ینصُرُنی» ابا عبدالله است که برپا می کنیم...

 

بقیه در ادامه مطلب

sonia77 بازدید : 325 چهارشنبه 22 مهر 1394 نظرات (1)

در هال باز شد و سامیار اومد تو ....رفتم پیشوازش با مهربونی بهم سلام کردو نشست رو کاناپه...

_خوبی؟خسته نباشی...

_ممنون عزیزم...توهم همین طور...

_تا تو دستو صورتت رو بشوری منم میزو میچینم: )

سامیار از جاش بلند شدو رفت تو اتاق تا لباسشو عوض کنه...منم میزو چیدم...سیب زمینی هارو با کلی سلیقه چیدم تو ظرف و اوردم و گذاشتم رو میز...نشستم سر میزو منتظر سامیار شدم...وقتی اومد سر میز خسته به نظر میرسید منم زیاد باهاش حرف نزدم که یه وقت فکر نکنه که تو کاراش فضولی میکنم...اه....بگذریم...غذامون که تموم شد وسایل رو برگردوندم سر جاشونو میزو مرتبکردم...

roya22.ir بازدید : 358 چهارشنبه 22 مهر 1394 نظرات (0)

سخن نویسنده

بسممممممممممممم الله الرحمن الرحیم 
سلام بچه ها جون این اولین رمانه منه امیدوارم خوشتون بیاد 
یه رمانه عاشقانه سادس یه دختری که یه پسر چشم ابی میبینه و طی اتفاقاتی بیشتر برخورد میکنن و کم کم عاشق میشن 
شخصیت های اصلی مهسا و شایان هستن

خلاصه رمان

خوابیده بودم رو تخت و داشتم اسمش عشقه رو گوش میدادم.

یاد دیروز افتادم رفته بودم فروشگاه که وسایل دانشگاهمو بخرم که جلوی در فروشگاه یه پسر جذاب با چشمای ابی دیدم یه تیشرت سفید جذب پوشیده بود با یه شلوار لی ابی اصلا حواسم نبود همینجوری زل زده بودم به چشماش یه دفعه دیدم اونم بهم خیره شده یه اخم خوشگل کردمو رومو کردم اونور. 

آدرس تاپیک رمان

http://roya22.ir/Forum/Post/4026

roya22.ir بازدید : 367 چهارشنبه 22 مهر 1394 نظرات (0)

_چیشده 
_نمیدونم 
_خیلی عجیبه 
_حالا باید چیکار کنیم 

_لعنتی_لعنتی

_ ترانه:آنی مطمئنی

آنیسا :اوهوم کی با منه

منو آنا با هم گفتیم من

آنیسا:نازیلا هستی

بقیه در ادامه مطلب

roya22.ir بازدید : 310 چهارشنبه 22 مهر 1394 نظرات (0)

داشتیم میرفتیم به سمت کوپه خودمون ههه نصف کوپه رو ما گرفتیم

من گفتم میخوام برم دستشویی و به سمت دستشویی راه افتادم وقتی داشتم برمیگشتم به سمت کوپه از یکی از شیشه ها به بیرون نگاه کردم که یه چیز شبه مانند دیدم خیلی وحشتناک بود خدای من شک جوری بود که نمیتونستم جیغ بزنم انگار لال شده باشم فقط برگشتم و دستم رو گذاشتم روی قلبم اون همون روحی بود که توی خواب دیدم به رو به روم نگاه کردم دیدم همون روح جلوی منه

از ترس جیغ زدم و زانوهام خم شد و افتادم روی زمین مردا که به من نزدیک تر بودن صدامو شنیدن اومدن بیرون و همون موقع اون روح رفت

 

بقیه در ادامه مطلب

 

roya22.ir بازدید : 334 چهارشنبه 22 مهر 1394 نظرات (0)

الان توی قطار نشستیم و توی این کوپه ای که ما هستیم

منم و مارال و افسون و آنیا و آلماو معصومه که همسن ما بود و مامان و بابای آلما با هزار و یک بدبختی اجازه داد چون یکم زیادی حساسن

البته اگر یکی از فامیلای ما نبود عمرا مامان و بابام اجازه میدادن

معصومه هم خواهر یکی از بهترینای سنگ نوردیمون بود که زمان هایی که مربی اصلیمون یا همون زن فامیلمون نمیومداون به ما یاد میداد

معصومه چشمای عسلی پررنگ وبینی قلمی و موهای فر(درشت)مشکی و لبای بزرگ و صورتی داشت قد ۱۷۹نسبت به قدش خیلی لاغر بود و اون هم کارش خیلی خوب بود

 

بقیه در ادامه مطلب

sonia77 بازدید : 384 شنبه 18 مهر 1394 نظرات (1)

این دوماهم مثل برق و باد گذشت و ماهم عروسیمونو خیلی ساده ولی در عین حال شیک برگزار کردیم...خدارو شکر کار مامانو بابا تموم شده بود و این اقای ارجمندم دست از سر مامان بابای ما برداشتو بگشتن ایران...!!!امروز سامیار رفته بود دانشگاه بعد از ظهرم میرفت شرکت ...منم رفته بودم خونه ی مامان اینا...بابام نشسته بود روبه روی تلوزیونو مامانمم روی کاناپه نشسته بودو داشت یه رمان رو برای بار 1000م میخوند!باباهم که داشت یه برنامه ی مستند میدید منم که عین این ترشیده ها رفته بودم تو حیاط تو الاچیق نشسته بودم به درو دیوار نگاه میکردم!!!یهو به فکرم زد که یه دفتر بیارم و یه رمان بنویسم!منم که عاشق رمان نویسی...سریع دویدم سسمت اتاقم و از زیر تختم یه دفتر دراوردمو با هزارتا بدبختی از زیر فرش(از زیر فرش اخه خودکار پیدا میشه؟!)

بقیــــــــــــــــــــه در ادامــــــــــــــــه مــــــــــــطلب

delaram1221 بازدید : 282 جمعه 17 مهر 1394 نظرات (0)

بسم الله الرحمن الرحیم

این اولین رمانه منه

با کپی با ذکر اسم خودم مشکلی ندارم

اگه انتقاد داشتین حتما بگین 

خلاصه : یه دختری که یه پسر چشم ابی میبینه و از اون خوشش میاد بعد میفهمه که این پسره استاد داشنگاهش هم هس کم کم عاشق میشن بعدم ازدواج میکنن 

delaram1221 بازدید : 278 پنجشنبه 16 مهر 1394 نظرات (0)

سلام این اولین رمانه منه و هنوز در حال تایپ هستش امیدوارم راضی باشین به هر حال اولین رمانه دیگه اشکالات زیاد داره حتما انتقاد داشتین پیام بدین 

بسسسسسم اللله الرحمن الرحیم 

خلاصه : دختر قصمون یه پسر چشم ابی میبینه و خوشش میاد بعد در اتفاقاتی بیشتر پسر رو میبینه کم کم عاشق هم میشن و بعدم بادابادا مبارک بادا 

تعداد صفحات : 171

درباره ما
*♥*سلام عزیزان*♥* به سایت من خوش اومدین*♥* لحظه های خوشی را برای شما آرزومندم*♥* بهترین سایت عاشقانه*♥*
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    شما از ما چه می خواهید
    حمایت کنید از ما

    http://up.roya22.ir/up/roya2/Pictures/baner/banerasli/%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%8A%20%D8%AA%D8%A8%D9%84%D9%8A%D8%BA.gif

    برای حمایت از ما 

    و دسترسی سریع به سایت ما

    کد زیر در امکانات سایت خود بزارید


    امکانات سایت
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/a9d262b96c86.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/del.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/del22.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/del33.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/9cd69f85be4d.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/del55.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/del222.png

    خانه تکونی

    خانه تکانی

    برای خانه تکانی دلم
    امروز وقت خوبی ست 
    چه سخت است پاکیزه کردن همه چیز
    اززدودن خاطره های کهنه گرفته
    تا شستن گردوغبار دلتنگی...
    روی طاقچه های تنهایی
    آه ! ای خدا! خانه تکانی چه سخت است!!!        
                    "م.بهنام"

    آمار سایت
  • کل مطالب : 1873
  • کل نظرات : 808
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 1970
  • آی پی امروز : 142
  • آی پی دیروز : 186
  • بازدید امروز : 935
  • باردید دیروز : 1,332
  • گوگل امروز : 4
  • گوگل دیروز : 2
  • بازدید هفته : 7,130
  • بازدید ماه : 19,756
  • بازدید سال : 86,483
  • بازدید کلی : 2,474,075
  • کدهای اختصاصی

    الکسا