سلام به عزیزانی که داستان منومینا رو دنبال میکردن
باید بگم بزودی قسمت های بعدی این داستان به نمایش گذاشته میشه
سلام به سایت خودتون خوش اومدید
شما میتونین با فعالیت در انجمن و با گرفتن
و جمع کردن لایک،مدیریت انجمن رو برعهده بگیرن
کاربر برتر ما در انجمن باشید
دل نوشته ها و مطالب عاشقانه خود را درلحظه های خوش من و توبه صورت رایگان منتشرکنید
شما عزیزان میتوانید عاشقانه های خودتون در لحظه های خوش من و تو به اسم خودتون بین هزاران بازدید کننده به اشتراک بگذارید!
برای ارسال نوشته های خود به لینک زیر مراجعه کنید
و بعد از نوشتن متن خود و ارسال آن مطالب شما کمتر از یک روز در صفحه نخست سایت قرار خواهدگرفت
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
بـفـرمایـیـد خــاطــره بازی(تاپیک جامع نوستالژی) | 3953 | 4805 | raymondundet |
تاپیک توضیحی و راهنمای بخش معما لایکدار | 5 | 321 | morteza |
پ نه پ - 5 (طنز) | 1 | 497 | admin |
درخواست پیدا شدن ادمین | 1 | 270 | admin |
اس ام اس فلسفی و جملات قصار زیبا (5) | 1 | 481 | padash |
اس ام اس سرکاری ماه رمضان5) | 1 | 481 | padash |
اس ام اس طنز و خنده دار (5) | 0 | 430 | leili |
جوک های جدید و خنده دار (5) | 0 | 420 | leili |
داستان جالب راننده اتوبوس | 0 | 421 | ziiba |
چه باشد عاشقی؟ ( بابافغانی شیرازی) | 0 | 548 | ziiba |
فوت و فن استفاده از برق لب | 0 | 450 | ziiba |
روغن کرچک برای رشد مو موثر است؟ | 0 | 395 | ziiba |
دلایل قانع کننده برای مهربان بودن | 0 | 350 | ziiba |
اس ام اس ولادت حضرت علی (ع)و روز پدر | 0 | 356 | tiyana |
سلام به عزیزانی که داستان منومینا رو دنبال میکردن
باید بگم بزودی قسمت های بعدی این داستان به نمایش گذاشته میشه
.....
لباسامو پوشیدم و راه افتادم.
تا گیم نت پیاده حدود نیم ساعتی راه بود اما هوا گرم بود از طرفی هم باید زودتر سیمکارتمو عوض میکردم تا دیگه زهرا نتونه بهم زنگ بزنه.
یه تاکسی دربست کردم و رفتم طرف گیم نت.
پنج دقیقه بعد رسیدم به گیم نت.
به صاحاب گیم نت که بچه با معرفتی بود سلامی کردم
.
.....
نیم ساعتی نشستم که در باز شد و خالم همراه بچه وارد شد اما انگار تنها بود.
مستقیم رفت طرف در خونه و بازش کرد رفت داخل.
انگار منو ندیده بود.
بلند شدم رفتم پشت سرش و سلام کردم.
نگاه خاله روم قفل شده بود. تعجب توی چشماش موج میزد.
-سلام عزیزم.
اومد صورتمو بوسید.
-بفرما نکیسا جون.
سلام دوستان ببخشید بخاطر تاخیر
اینم ادامه.....
منتظر نظراتتون هستم....
برای خوندن مطلب به ادامه مطلب بروید
سلام عزیزان
میریم سراغ ادامه خاطرات
......سه روز بود که پیشش نرفته بودم ،تو این مدت با گوشی باهم در ارتباط بودیم و هر روز به بهانه های مختلف یکی دو ساعتی گوشیش خاموش بود.
حرفاش دیگه برام معنا و مفهومی نداشت،از اینکه بعضی وقتا میگفت دوست دارم و عاشقتم حالم به هم میخورد.
بعد سه روز دیگه بدون درد راه میرفتم(البته هنوزم باید استراحت میکردم ولی من حوصله نداشتم یه جا بشینم) دوس نداشتم برم پیش زهرا اما شارژم تموم شده بود و اونم میگف دلم برات تنگ شده و میخواد ببینم با یه دنیا نفرت ازش رفتم طرف خونشون ظهر بود و نمیخواستم وقتی از دیوار میرم بالا کسی ببینم ولی اون همش اصرار میکرد که زود بیا کارت دارم
بعد مدرسه اومدم خونه گوشیمو روشن کردم اما خبری نبود.
شب شد و موقع خواب اینبار یه شماره دیگه اس داد سلام.
من- سلام بفرمایید
- میخواستم بگم دیگه به اون شماره زنگ نزن دست مامانمه.
- شما؟
- اووووه چقد تو خنگی همونیم که دیشب جیگرتو خون کردم.
سلام دوستان عزیز
....
واقعا مث قوم تاتار بودن.
همه باهم تا از ماشین پیاده شدن جیغ زنون اومدن طرف چادر.
سر دسته شون یکی از خاله هام بود.
بیچاره دو سه تا خانواده که اطراف چادر ما بودن با دیدن اون جمعیت همون لحظه حساب کار خودشونو کردن و جم کردن رفتن یه جای دیگه.
اول صبی داشتیم از گشنگی میمردیم اونا هم میگفتن باید تا ظهر صب کنید.
حامد و محسن باهم یکی از مرغایی که اورده بودن واسه ظهر رو سیخ زدن و گذاشتن رو اتیش
بقیه در
آهای زمستان!
حواست باشد......
که دور تو و تمام شاعرانه ها را خط خواهم کشید.....
اگر با آمدنت او حتی یک "سرفه" کند
بازم سلام
.....
چند روزی بیشتر تا تولدم باقی نمونده بود
روز تولدم بابام بهم یه کارت هدیه داد!!!!!!!!!! اولین سالی بود که یکی روز تولدم بهم هدیه داده بود
و تنها سالی بود که هیچ یادی از مینا نکردم حتی روزی هم که تولدمو بم تبریک گفتن یادی از مینا نکردم درواقع یادم رفته بود.
******
سال نو رسید
تو میدانی وهمه می دانند که زندگی از تحمیل لبخندی بر لبان من، از آوردن برق امیدی در نگاه من، از بر انگیختن موج شعفی در دل من عاجز است.تو میدانی و همه میدانند که شکنجه دیدن بخاطر تو، زندانی کشیدن بخاطر تو و رنج بردن بپای تو تنها لذت بزرگ من است.از شادی توست که برق امید در چشمان خستهام می¬درخشد. و از خوشبختی توست که هوای پاک سعادت را در ریه¬ هایم احساس می¬کنم.
نمی¬توانم خوب حرف بزنم، نیروی شگفتی را که در زیر این کلمات ساده و جمله های ضعیف و افتاده پنهان کرده¬ام، دریاب ! دریاب !من ترا دوست دارم، همه زندگیم و همه روزها وشبهای زندگیم، هر لحظه زندگیم بر این دوستی شهادت می دهند، شاهد بوده اند وشاهد هستند،
آزادی تو مذهب من است،
خوشبختی تو عشق من است،
دکتر علی شریعتی.
سلام بر همه.
ادامه خاطرات....
اذر ماه بود که یه روز از جلو مدرسه دخترا رد میشدم و به طرف مدرسم میرفتم که یه دختره رو دیدم داره بر و بر نگام میکنه. اولین باری نبود که دختری نگام کنه ولی اولین بار بود که اینقدر طولانی یه دختر بهم خیره میشه.
با خودم گفتم حتما اشتباه میکنم و کس دیگه ای رو نگاه میکنه و سرمو انداختم پایین و رفتم مدرسه
چرا گرفته دلت، مثل آنكه تنهايي.
! -چقدر هم تنها
-خيال مي كنم
دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستي.
-دچار يعني
-عاشق
-و فكر كن كه چه تنهاست
اگر ماهي كوچك ، دچار آبي درياي بيكران باشد.
! چه فكر نازك غمناكي -
-و غم تبسم پوشيده نگاه گياه است
و غم اشاره محوي به رد وحدت اشياست.
-خوشا به حال گياهان كه عاشق نورند
و دست منبسط نور روي شانه آنهاست.
نه ، وصل ممكن نيست ،
هميشه فاصله اي هست
سهراب سپهری. .
بازم سلام
منتظر نمیذارمتون و ادامه...
....
تو حیاط مدرسه منتظر رئیس بودم که مشاور از پشت سر صدام زد چرا نرفتی کلاس؟
- هیچی اقا منتظر رئیسم که برگرده این زنگم عربی داریم منم خوشم از عربی نمیاد.
گفت پس پاشو بیا اتاق من کارت دارم. منم رفتم تو اتاق مشاوره وشرو شد
شراب ناب میخواهم از آن هایی که تلخیش میرود و مستیش میماند!...
شراب ناب میخواهم از آنهایی که عطش میدهد و سیراب نمیکند....
از همان هایی که چشم و گوش و زبانت را میبندند...
شراب ناب میخواهم....
نگو که کوچکم!
با تشکر از کوثر خانوم
درود بر همه دوستان
.....
بلاخره وحید اومد پیشم.
دوس نداشتم اشکهام رو ببینه به همین خاطر اشکامو پاک کردم و سعی کردم اروم باشم.
وحید-پسر تو چه مرگته یه روز خوبی یه روز شادی یه روزم انگار بابات مرده یه نگا به خودت بنداز ببین چی به سر خودت اوردی.ببین چطور چشمات قرمز شده.صد رحمت به دخترا. ده اخه تو چه مرگته هاااااااا؟
-مشروب کو؟
وحید- خفه شو ازبس حال خوبی داری میخوای مشروبم بخوری
بقیش تو ادامه مطلب
تعداد صفحات : 2
لحظه های خوش من و تو
بهترینا برای من و تو