دوباره بیکاری داشت داغونم میکرد
تصمیم گرفتم برم بیرون بچرخم
دنبال این بودم ببینم کدوم یکی از رفیقام پایه اس بریم بیرون
بریم بگردیم
بیخیال زندگی بشم تا این مریم از ذهنم بره
بدجوری داشت داغونم میکرد
به آرش زنگ زدم طبق معمول آقا نمیاد
خب حقم داره مثل من بیکار نیست سرکار میره
بقیه داستان در ادامه مطلب
اگر قبلا ثبت نام کرديد ميتوانيد از فرم زير وارد شويد و مطلب رو مشاهده نماييد !